❖گروه رزمی فرهنگی مرصاد❖

۞☫عشق تمام معادلات را بهم میزند☫۞

❖گروه رزمی فرهنگی مرصاد❖

۞☫عشق تمام معادلات را بهم میزند☫۞

دلایل امامت از سنت

دلایل امامت از سنت

دقت در زندگى پیامبر صلى الله علیه و آله و سلم - از روزى که مامور شد شریعت‏خود را به بستگان نزدیک و سپس به کل‏مردم اعلان کند، تا لحظه مرگ آن حضرت - این مطلب را قطعى مى‏سازد که آن حضرت بر مشخصات خلیفه بعد از خود، کرارا تصریح کرده و به اصطلاح در مسئله رهبرى روش «تنصیص‏» را برگزیده است، نه روش «انتخاب مردم‏» را. این مطلب با امور یاد شده در زیر ثابت مى‏شود:


درج در ادامه مطلب....


1. حدیث‏یوم الدار

پس از گذشت‏3 سال از آغاز بعثت، خداى متعال پیامبر را مامور ساخت که دعوت خود را آشکار سازد، و آیه ‹‹و انذر عشیرتک الاقربین››(شعراء/214) در این مورد نازل شد. پیامبر سران بنى هاشم را جمع کرد و فرمود: من خیر دنیا و آخرت را براى شما آورده‏ام. خداوند به من امر کرده است که شما را به آن دعوت کنم. کدام‏یک از شما مرا در نشر این آیین یارى مى‏کند تا برادر و وصى و جانشین من در میان شما باشد؟ حضرت سه مرتبه این سخن را تکرار نمود و در هر بار تنها على علیه السلام آمادگى خود را اعلان کرد. در این موقع پیامبر صلى الله علیه و آله و سلم فرمود: «ان هذا اخی و وصیى و خلیفتی فیکم‏». (1)

2. حدیث منزلت

پیامبرگرامى صلى الله علیه و آله و سلم در موارد مختلف، منزلت و مقام امیر مؤمنان را نسبت‏به خود، همان منزلت و مقام هارون به موسى دانسته و فقط یک مقام از مقامات هارون را (که نبوت باشد) از على علیه السلام سلب کرده و در حدیث قریب به تواتر فرموده: «یا علی انت منی بمنزلة هارون من موسى الا انه لا نبی بعدی‏». (2)به نص قرآن کریم، هارون مقام نبوت (3) ، خلافت (4) ، و وزارت (5) را در زمان موسى دارا بود، وحدیث منزلت نیز همه مقامات هارون را - به استثناى مقام نبوت - براى على علیه السلام ثابت مى‏کند. طبعا اگر مقصود، اثبات همه مقامات جز نبوت براى وى علیه السلام نبود نیازى به استثناى نبوت وجود نداشت.

3. حدیث‏سفینه

پیامبر گرامى صلى الله علیه و آله و سلم، اهل بیت‏خویش را به کشتى نوح تشبیه مى‏کند که هرکس بر آن نشست نجات یافت و هرکس که از آن تخلف جست غرقه طوفان شد، چنانکه مى‏فرماید: «الا ان مثل‏اهل بیتی فیکم مثل سفینة نوح فی قومه من رکبها نجى و من تخلف عنها غرق‏» (6) . مى‏دانیم که کشتى نوح، یگانه ملجا و پناهگاه انسانها براى نجات از طوفان بود. بنابر این طبق حدیث‏سفینه، اهل بیت پیامبر صلى الله علیه و آله و سلم یگانه پناهگاه امت‏براى نجات از حوادث ناگوارى هستند که چه بسا مایه انحراف و گمراهى انسانها مى‏گردد.

4. حدیث امان امت

پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله و سلم اهل بیت‏خود را سبب وحدت کلمه و دورى امت از اختلاف معرفى مى‏کند و مى‏فرماید: «النجوم امان لاهل الارض من الغرق واهل‏بیتی امان لامتی من الاختلاف، فاذا خالفتها قبیلة من‏العرب اختلفوا فصاروا حزب‏ابلیس‏» (7) : همان گونه که ستارگان وسیله نجات اهل زمین از غرق شدن در دریا هستند (زیرا، دریا نوردان به حکم ‹‹و بالنجم هم یهتدون›› (نحل/16)، به وسیله ستارگان راه را از میان امواج پیدا مى‏کنند و به ساحل مى‏رسند) ، اهل بیت من نیز مایه نجات امت از دو دستگى هستند. اگر گروهى از عرب با آنان به خالفت‏برخیزند، دچار اختلاف شده و در نتیجه جزو حزب شیطان مى‏گردند.

5. حدیث ثقلین

حدیث ثقلین، از احادیث متواتر اسلامى است که علماى فریقین آن را در کتابهاى حدیث‏خود نقل کرده‏اند. پیامبر در این حدیث‏خطاب به امت اسلام مى‏فرماید:«در میان شما دو چیز گرانبها را به عنوان امانت مى‏گذارم و مى‏روم‏»، و سپس تمسک یکپارچه به هر دو را مایه هدایت امت و اعراض از یکى از آن دو را مایه ضلالت مى‏داند، چنانکه مى‏فرماید:«انی تارک فیکم الثقلین کتاب الله وعترتی اهل‏بیتی ما ان‏تمسکتم بهما لن تضلوا ابدا و انهما لن یفترقا حتى یردا علی الحوض‏». (8)

این حدیث، مرجعیت علمى اهل بیت را، دوش به دوش قرآن کریم، به روشنى ثابت مى‏کند، وبر مسلمانان لازم مى‏دارد که در امور دینى، همزمان به کتاب خدا و رهنمود اهل بیت تمسک بجویند. ولى جاى بسى تاسف است که برخى از کسان همه درها را مى‏زنند، جز در خانه اهل بیت را ! حدیث ثقلین، که شیعه وسنى در نقل آن اتفاق دارند، مى‏تواند همه مسلمانان جهان را به صورت امتى واحد گرد آورد، زیرا اگر درموضوع تعیین خلیفه و زمامدار سیاسى امت پس از پیامبر، فریقین با هم اختلاف داشته و در برداشت تاریخى از مسئله منقسم به دو گروه باشند، مرجعیت علمى هیچ دلیلى براى تفرقه وجود نداشته و بایستى - بر طبق حدیث متفق علیه ثقلین - با هم یکدست و یک صدا باشند.

اصولا در عصر خلافت‏خلفا نیز مرجعیت علمى، عملا از آن على علیه السلام بود و اختلافات در امور دینى به وسیله على علیه السلام برطرف مى‏شد. در حقیقت، از روزى که اهل بیت پیامبر صلى الله علیه و آله و سلم از ساحت مرجعیت کنار گذاشته شدند، فرقه‏گرایى نیز آغاز شد و فرقه‏هاى متعدد کلامى یکى پس از دیگرى پدید آمدند.

در احادیث گذشته پیامبر گرامى صلى الله علیه و آله و سلم گاه به صورت کلى وگاه نیز به گونه مشخص، جانشین خویش را به نحو روشن معرفى کرده است، به گونه‏اى که هر یک از آنها حجت را بر افراد آگاه و حقیقت‏جو تمام مى‏کند. در عین حال آن حضرت براى آنکه پیام خود را به گوش همه مسلمانان از دور و نزدیک برساند و راه را بر هر گونه تردید و تشکیک در این زمینه کاملا ببندد، به هنگام مراجعت از حجة الوداع در سرزمینى به نام غدیر خم توقف نمود و به همراهان فرمود از جانب خداوند ماموریت دارد که پیامى را به آنان برساند; پیامى الهى که حاکى از انجام وظیفه بزرگى بوده و چنانچه انجام نگیرد، پیامبر رسالت‏خود را انجام نداده است. چنانکه مى‏فرماید:‹‹یا ایها الرسول بلغ ما انزل‏الیک من ربک و ان‏لم تفعل‏فما بلغت رسالته و الله یعصمک من الناس›› (مائدة/67): «اى رسول خدا آنچه از طرف پروردگارت بر تو نازل شده ابلاغ کن، و اگر این ماموریت را انجام ندهى رسالت‏خود را انجام نداده‏اى، و خداوند ترا از (شر) مردم حفظ مى‏کند». (9)

آنگاه منبرى براى پیامبر ترتیب دادند و او بر فراز آن قرار گرفت و به مردم گفت: در آینده نزدیک دعوت حق را لبیک خواهم گفت، شما درباره من چه مى‏گویید؟ در پاسخ گفتند: گواهى مى‏دهیم تو آئین خدا را به ما ابلاغ کردى و خیرخواهى نمودى و تلاش بسیار کردى، خدا به تو جزاى خیر دهد.آنگاه فرمود: آیا بر وحدانیت‏خدا، رسالت من، و واقعیت روز رستاخیز گواهى مى‏دهید؟ همگى پاسخ مثبت دادند.سپس فرمود: من قبل از شما بر حوض (کوثر) وارد مى‏شوم، بنگرید با دو جانشین گرانبهاى من چگونه رفتار مى‏کنید؟ شخصى پرسید: مقصود از دو جانشین گرانبها چیست؟پیامبر پاسخ داد: یکى کتاب خدا و دیگرى عترت من است، و خداى لطیف و خبیر به من خبر داده است که این دو از یکدیگر جدا نمى‏شوند تا آنکه در روز قیامت در کنار حوض به من برسند. بر آن دو پیشى نگیرید که هلاک مى‏شوید، و از آنان فاصله نگیرید که هلاک مى‏شوید. آنگاه دست على علیه السلام را گرفت و بالا برد تا آنجا که همه حاضران آن دو را مى‏دیدند، سپس چنین فرمود:«ایها الناس من اولى الناس بالمؤمنین من انفسهم؟»:چه کسى بر مؤمنان از خود آنان اولى(صاحب اختیارتر) است؟در پاسخ گفتند: خدا و پیامبر او بهتر مى‏دانند.پیامبر صلى الله علیه و آله و سلم فرمود:« ان الله مولای و انا مولى المؤمنین و انا اولى بهم من انفسهم‏»: خداوند مولاى من، و من نیز مولاى مؤمنان مى‏باشم، و من بر مؤمنان از خود آنان صاحب اختیارترم.

سپس سه بار فرمود: «فمن کنت مولاه فعلی مولاه‏»: آن کس که من مولاى او هستم، على مولاى او است. آنگاه افزود: «اللهم وال من والاه و عاد من عاداه و احب من احبه و ابغض من ابغضه و انصر من نصره و اخذل من خذله، و ادر الحق معه حیث دار، الا فلیبلغ الشاهد الغائب‏»: پروردگارا، دوست‏بدار آن کس را که على را دوست مى‏دارد و دشمن بدار آن کس را که با على دشمن است، و مهربان باش با هرکس که نسبت‏به على مهربان است و خشم آور بر کسى که بر على خشم آورد و یارى کن آن کس را که على را یارى کند و خوار ساز آن کس را که على را خوار سازد، وحق را با او و در مدار او قرار ده . حاضران این مطلب رابه غایبان ابلاغ کنند.

حدیث غدیر از احادیث متواتر است و راویان حدیث، از صحابه و تابعین و محدثان اسلامى، آن را در هر قرنى به صورت متواتر نقل کرده‏اند. 110 نفر از صحابه،89 تن از تابعین، و 3500 نفر از علما و محدثان اسلامى حدیث غدیر را نقل کرده‏اند، و با این تواتر، در اصالت و اعتبار این حدیث جاى هیچ تردیدى وجود ندارد. همچنین گروهى از علما به طور مستقل درباره حدیث غدیرکتاب نوشته‏اند، که در آن میان، جامع‏ترین کتابى که اسانید حدیث را یکجا گرد آورده است، کتاب شریف الغدیر نگارش علامه عبدالحسین امینى (1320-1390ه.ق) مى‏باشد.

اکنون باید دید مقصود از مولى بودن پیامبر، و مولى بودن على چیست؟

قراین بسیارى گواهى مى‏دهند که مقصود از این تعبیر، زعامت و رهبرى است، که به برخى از آنها اشاره مى‏کنیم:

الف - در ماجراى غدیر، پیامبر گرامى صلى الله علیه و آله و سلم کاروان زائران خانه خدا را در سرزمینى بى‏آب و علف، آن هم در نیم‏روزى بسیار گرم، متوقف ساخت. گرمى هوا به حدى بود که حاضران نیمى از عباى خویش را بر سر افکنده و نیم دیگر را نیز زیر انداز خود قرار داده بودند. با این تمهیدات، طبعا پیامبر باید سخنى بگوید که در هدایت امت، نقشى کلیدى و سرنوشت‏ساز داشته باشد، و براستى چه کارى مى‏تواند در سرنوشت مسلمانان از تعیین جانشین، که مایه وحدت کلمه مسلمین و حافظ دین است، سرنوشت‏سازتر باشد؟

ب - پیامبر گرامى قبل از طرح ولایت على علیه السلام از اصول سه‏گانه توحید و نبوت و معاد سخن گفت و از مردم نسبت‏به آنها اقرار گرفت، آنگاه پیام الهى را ابلاغ کرد. از تقارن پیام با اخذ اعتراف نسبت‏به اصول، مى‏توان به اهمیت پیام پى برد و دریافت که هدف پیامبر از آن همایش عظیم و فوق‏العاده، نمى‏توانسته امرى عادى همچون سفارش به «دوستى‏» با فردى خاص باشد!

ج - حضرت در آغاز خطبه از رحلت قریب‏الوقوع خود خبر داد، و این نشان مى‏دهد که او نگران وضع امت پس از خویش بوده است. پس چه بهتر که براى آینده چاره‏جویى شود تا آیین وى در طوفان حوادث آتیه دچار مخاطره نگردد.

د - قبل از بیان پیام الهى درباره على علیه السلام ، از مولویت واولویت‏خود سخن به میان آورد و فرمود: خدا مولاى من، و من مولاى مؤمنین مى‏باشم، و نسبت‏به آنان از خود آنان اولى هستم. ذکر این مطالب، گواه آن است که «مولى بودن‏» على علیه السلام از سنخ همان مولویت و اولویت مربوط به پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله و سلم بوده و ایشان به فرمان الهى اولویت مزبور را براى على علیه السلام نیز ثابت کرده است.

ه - پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله و سلم پس از بیان پیام الهى، از حاضران خواست آن را به گوش غایبان برسانند.

پى‏نوشت‏ها:

1. مسند احمد، 1/159; تاریخ طبرى:2/406; تفسیر طبرى (جامع البیان)،19/74- 75، تفسیر سوره شعراء، آیه‏214.

2. صحیح بخارى:6/3، طبع 1314، در باب غزوه تبوک; صحیح مسلم،:7/120، در باب فضایل علیعلیه السلام ; سنن ابن ماجه،:1/55، باب فضائل اصحاب النبی; مسند امام احمد، 1/173، 175;177،179، 182، 185و 230; سیره نبویه، ابن هشام، 4/163 (غزوه تبوک).

3. ‹‹و وهبنا له من رحمتنا اخاه هارون نبیا›› (مریم/53).

4. ‹‹و اذقال موسى لاخیه هارون اخلفنی فی قومی...›› (اعراف/142).

5. ‹‹واجعل لی وزیرا من اهلی›› (طه/29;.

6. مستدرک حاکم،3/351; الصواعق المحرقة، ص 91 ; میزان الاعتدال، 1/224; تاریخ الخلفاء، ص‏573; الخصائص الکبرى، 2/266; ینابیع المودة، ص 28; فتح القدیر، ص‏113 و کتب دیگر.

7. مستدرک حاکم،3/149.

18. صحیح مسلم:7/122; سنن ترمذى، 2/307; سنن دارمى، 2/432; مسند احمد،:3/14،17،26 و59، 4/366 و 371، 5/182 و189; خصائص علویه، نسائى ص 20; مستدرک حاکم:3/109، 148 و533، وکتب دیگر. در این باره ضمنا مى‏توان به رساله حدیث الثقلین از نشریات دار التقریب بین المذاهب الاسلامیة (قاهره، مطبعه مخیمر) رجوع کرد.

9. محدثان و مفسران اسلامى به نزول این آیه در پایان حجة الوداع، روز غدیر، اشاره کرده‏اند. بنگرید به کتاب «الدرالمنثور»سیوطى، 2/298، فتح القدیر شوکانى 2/57، کشف الغمة اربلى، ص 94، ینابیع المودة قندوزى، ص 120، المنار،6/463 و غیره.


برچسب ها:

دلایل امامت.دلایل امامت از سنت.امامت.اثبات امامت از کتب سنت.اثبات امامت.تشیع.شیعه.شیعیان.شیعه ها.

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد